وخداوند عشق را آفرید |
|||
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : sara
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعله نگاه پریشانش می بندم این دو چشم پر آتش را تا بگذرم ز وادی رسوایی تا قلب خامشم نکشد فریاد رو می کنم به خلوت و تنهایی ای رهروان خسته چه می جویید در این غروب سرد ز احوالش او شعله رمیده خورشید است بیهوده می دوید به دنبالش او غنچه شکفته مهتابست باید که موج نور بیفشاند بر سبزه زار شب زده چشمی کاو را به خوابگاه گنه خواند باید که عطر بوسه خاموشش با ناله های شوق بیآمیزد در گیسوان آن زن افسونگر دیوانه وار عشق و هوس ریزد باید شراب بوسه بیاشامد ازساغر لبان فریبایی مستانه سر گذارد و آرامد بر تکیه گاه سینه زیبایی ای آرزوی تشنه به گرد او بیهوده تار عمر چه می بندی روزی رسد که خسته و وامانده بر این تلاش بیهده می خندی آتش زنم به خرمن امیدت با شعله های حسرت و ناکامی ای قلب فتنه جوی گنه کرده شاید دمی ز فتنه بیارامی می بندمت به بند گران غم تا سوی او دگر نکنی پرواز ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ‚ دمساز
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |