وخداوند عشق را آفرید
 
 
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : sara

 و وقتی شادی ام متولد شد، او را بر بازوانم نگاه داشته، بر بام خانه ایستادم و فریاد برآوردم:
ـ بیایید همسایگانم، بیایید و ببینید که امروز شادی در من متولد شد. بیایید و این شادمانی را که بر خورشید می خندد بنگرید.
اما هیچ یک از همسایگانم برای دیدن شادی ام نیامدند، و من سخت حیران بودم.

هفت ماه، هر روز از بام خانه ، شادی ام را بر همه اعلام می کردم، و باز هم هیچکس اعتنایی نکرد. و من و شادی ام تنها بودیم، ناخواسته و نادیدنی .
پس شادی ام رنگ پریده و خسته رشد کرد، زیرا هیچ قلبی به جز قلب من مهرش را در خود پذیرا نبود و هیچ لبی، لب هایش را نبوسید.
سپس شادی ام از تنهایی جان سپرد.

و اکنون، شادی مرده ام را با خاطره ی اندوه مرده ام به یاد می آورم.
اما خاطره، برگ پاییزی است کوتاه زمانی در باد زمزمه می کند و دیگر هیچ نمی شنود .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وخداوند عشق را آفرید و آدرس sara.a.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 18483
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1