وخداوند عشق را آفرید |
|||
یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 2:54 :: نويسنده : sara
من گمان میکردم دوستی همچو سروی سرسبز چهار فصلش همه آزادگی است من چه میدانستم ... هیبت باده زمستانی هست من چه میدانستم ... سبزه میپژمرد از بی آبی سبزه یخ میزند از سردی دی من چه میدانستم ، دل هر کس دل نیست ... قلبها صیقلی از آهن و سنگ قلبها بی خبر از عاطفه اند سخن از مهر من و جور تو نیست ، سخن از متلاشی شدن دوستی است و عبث بودن پنداره سرور آور مهر..... نظرات شما عزیزان:
خیلی زیباست
اگه اجازه بدید من این مطلب رو در فیس نما paste کنم خیلی خیلی خوشم امد پاسخ:حتما منم خوشحال میشم
دل شکسته ام..همچون مادری که،لباسهای ورزشی بچه اش بوی سیگار می دهد . . .//انتخابت توی اشعارعالیه
![]() ![]() ![]()
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |