وخداوند عشق را آفرید |
|||
یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : sara
تو به من خندیدی و نمی دانستی یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : sara
وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم.. یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : sara
یه وقت هایی آروم می شینم و به افکارم..روحم اجازه می دم
به پرواز در بیاد ......بره به جایی دیگه
اون وقته که صورت شاد و خندان تو و اون برق چشمات رو می بینم..می شنوم که آهنگ محبوبت رو زمزمه میکنی و من میخندم ............ ......... ..و سپس می گریم یک شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : sara
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن به آدماے گرفـــتار تر، مـــریض تر، تنـــهاتر ... شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : sara
اهای غریبه هایی که میخونید حرف دلمو این روزا.... من با اسمون قهرم... خیلی وقته دلم هوایی شده اسمون با من لج کرده.... حاجت منو نمیده...... شما به جای من زیر بارون دعا کنید ........ اگه بارید.... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |